عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

رمضان کریم

  به سفره افطار خیره شده ام به کاسه ی شله زرد که با دارچین روی آن نوشته اند یا علی.به بشقاب رنگینک ونان وپنیر وسبزی وقدحی پر از آش رشته که با کشک وزعفران تفت داده شده تزیین شده وبه استکان چای.خدایا این همه نعمت را چگونه شکر گزارم؟من در هر برگ این سبزی ها در میان شاهی وتره واین تربچه ها دستان پر مهری را میبینم که عاشقانه بوته ها را پاییده اند.به نور آفتاب ،آب،خاک،وهوایی که ذره ذره به خورد این سبزی ها رفته فکر میکنم که قرار است سهم من باشند وبه آخرین شبی که سبزی ها مهمان ان باغچه بودند،شاید در خانه ای قدیمی با تیرهایی در سقف و ایوانی که مهتاب وبوی عطر خوش سبزی ها را با هم پیشکش آن آدم های زحمتکش کرد تا خستگی روز از تن شان به در رود. ...
29 تير 1392

گل من

بمان ای گل که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی بمان ای گل ومن ماندم نشان عشق و شیدایی و با این رنگ و زیبایی و نام من شقایق شد گل همیشه عاشق شد          سلام گل من ٢٤/٤/١٣٩٢ امروز غروب با پدرجونو مامان زهرا رفتیم برات یه سری لوازم آموزشی که تو کلاسی که برا ارزیابی بردم و ضعیف بودی بخریم .دستشون درد نکنه زحمت خریدشو مامان زهرا کشید( میسی مامان زهرا جونم )لوازمی که خریدیم میله های چند رنگ- هوش چین حیوانات اهلی وحشی و میوه ها و یادگیری نام لاتین عکسها-خمیر بازی(خاله نسترن گفت مدادو راحت نمی تونی تو دستت نگه داری دستات باید تقویت شه توصیه کرد ...
25 تير 1392

اولین کلاس رهامم1392/4/22-آشیانه کودک

      سلام بهونه قشنگ من برای زندگی دیروز با همدیگه رفتیم آشیانه کودک برا ارزیابی هوش و استعدادتو گل پسری،تا ببینم  در چه سطحی هستی ،اولین کلاست بود قربونت برم خاله نسترن گفت هوش هیجانیت و هوش عملیاتیت در سطح عالیه ولی هوش کلامیت یه کم کار کردن میخواد(من خیلی از این مفاهیم سر درنمیارم خاله جونیات بهتر می دونن و به رشتشون نزدیکه من که همش تو حساب کتاب  و اعداد و ارقام بودم) مثلا می دونستی پر و خالی یا کم و زیاد فرقشون چیه ولی  تصاویر و نگاه می کردی می گفتی این لیوان پره ولی نمی تونستی بگی اون یکی خالیه نمی تونستی مفهوم و بهش برسونی قربونت برم یه شیرین زبونیای می کردی که مرده بودیم از...
23 تير 1392

خداحافظی با سال 1391

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند. . سلام به یکی یکدونه خودم عشق من امروز دقیقا٣  روز مونده به سال جدید(١٣٩٢)سالی که گذشت با تموم سختی ها و خوشی هاش با وجود نازنینت به کام من شیرین تر از عسل بود.وقتی تو کنارم هستی هیچ چیزی نمی تونه من و از پا دربیاره (خیلی از دوستان می دونن مشکلاتم چی بوده)به قول معروف تاتورودارم غم ندارم مونس من همدم من .... خدایا هزارمرتبه شکرت امیدوارم سال جدید پرباشه از شادی و خوشی برای همه ملت عزیزم ایران ...سالی پربرکت ودور از بلاو مصیبت ان شااله. سال نومی شود.ز...
23 تير 1392

بلاخره پمپرز گیر آوردم

سلام بهونۀ من برای زیستن و نفس کشیدن                     28/٧/١٣٩١ امروز صبح زود با دایی جون و خاله ها و عمو حسام رفتیم سنندج هم یه آب و هوایی عوض کنیم هم شنیده بودیم اونجا پمپرز داره واسه شما بخریم.رفتیم و جای همه خالی خیلی خیلی خوش گذشت با وجودی که زمانش کم بود ولی روحیۀ هممون عوض شد. برات پمپرز که پیدا کردیم همه خوشحال شدن باورت نمیشه وقتی بسته های پمپرزو دیدم می خواستم از خوشحالی جیغ بزنم واسه خونوادۀ ما حکم طلا رو داره این پمپرز لعنتی .خدایا هزار مرتبه شکرت این همه راه رفتیم بی نتیجه نبود. از سنندج یه کم برات خرید کردیم ب...
23 تير 1392

سیزده بدر1392

سلام رهامم سیزده بدر ١٣٩٠اولین سیزده بدری بود که با همدیگه بودیم. سیزده بدر سال ١٣٩١(به خاطر شکستن سر خاله پریوش نشدزیاد عکس بگیرم ) سیزده بدر ١٣٩٢ ١٦فروردین روز تولد من تصمیم گرفتیم ماهیا رو ببریم  استخر عباس آباد (امسال خیلی خوشحال بودم که هر سه تاشون زنده بودن)از راست به چپ:ماهی بابا جون-هستی زندگیم-ماهی خودم اینم هفت سین خیلی زیبا کاسپین_زیبا کنار-گیلان   اینم یه هفت سین خوجل دیگه     ...
23 تير 1392

رهام و گلای مامان مونا

سلام رهام جوووووووووونم پسرقشنگم روز به روز داری بزرگترمیشی و من به داشتنت افتخار میکنم خدایا ازت ممنونم که من و لایق داشتن یکی از فرشته هات دونستی ....     خوشمل خودم جیگر خودم امروز میخوام یکی از خرابکاریاتو برات ثبت کنم.یه روز با همدیگه رفته بودیم حموم آب بازی دراومدیم لباسای شما رو تنت کردم نشستی پای تی وی منم رفتم تو اتاقم لباسامو بپوشم برگشتم پیش شما دیدم پشت تی وی داری دنبال یه چیزی میگردی منم گفتم رهام اونجا چیکار می کنی تلویزیون می افته دیدم اون پشت یکی از آهوهای که بالای تی وی تو باکس گذاشتم افتاده،حالا ببینید جریان از چه قراره آقا رهام با یه حرکت انتحاری با تی  شیشه شور آهو رو از بالای تی وی میندازه...
21 تير 1392

دوووووستت دارم نفسم

کسی آیا می داند؟! پس از یاد گرفتن نام تو،پس از "دوستت دارم" به چه می نازد "الفبا"؟!  سلام خوشگل مامان دیروز با همدیگه رفتیم باغ میوه بچینیم سه تایی با مامان زهرا و مامان پروین  و دوست مامانم زهرا حانوم خیلی خوش گذشت کلی هم عکس گرفتیم.الان که دارم واست می نویسم ساعت ٢.٣٠ صبح شما خوابی و بابا جون رفته باغ.امشب مهمون داشتیم عمو جواد و عمو محمد دوستای بابا جون از کرج اومده بودن به اتفاق سارا جونو سحر جون به دلا یلی نموندن خیلی زود برگشتن ،من هم از فرصت استفاده کردم و عکساتو برات آپلود کردم. امروز سربه سرت میزاشتم الکی گریه کردم رو به من گفتی مونا جون نبینم اشکاتو....واااااااااای که من برات می میرم... بهم میگی مونا جو...
18 تير 1392

چکیده ای از خاطرات غیب ما

سلام پسرقشنگم رهام عزیزم امروز تقریباً دوماه و نیمه که نتونستم برات چیزی بنویسم تا اینکه بلاخره نت خونه رو وصل کردیم و یه لپ تاپ خریدیم تا بتونم خاطرات شیرین کودکیت رو برات ثبت کنم...از ٢٩ فروردین هم سرکار نرفتم امیدوارم مشکلات شرکت رفع شه تا بتونم برگردم سرکار...دلمون واسه تک تک دوستای مجازیمون تنگ شده بود روی ماهتونو می بوسم که در نبود مابا کامنت های پرمهرتون مارو فراموش نکردید ... رهام جونم تو این مدت اتفاقای زیادی افتاده ،که از همه مهم تر پروسه پوشک گرفتن شما بود که واقعاً سخت بود فک نمی کردم اینقد اذیت شم 1392/2/1شروع این پروژۀ سنگین بود دو روز همکاری می کردی دو روز بدقلقی تقریبا یک ماه اول شب ها پمپرزتو می بستم ولی بعد از...
15 تير 1392